اعتماد!
میخواهیم با هم یاد بگیریم که اعتماد چیست. اما قبل از آن بهتر است با معنی چند کلمه آشنا شویم!
کلمهی اول: «نجات»
نجات یعنی از یک خطر بزرگ جان سالم به در بردن. خدا برای ما نقشهی نجات دارد. یعنی اینکه میخواهد ما را از یک خطر بزرگ که در کمین ما است برهاند. آن خطر بزرگ همان گناه است. پس خدا میخواهد ما را از گناه نجات دهد.
کلمهی دوم: «رستگاری»
این جمله را حتما شنیدهاید که مثلا میگویند؛ «آن شخص رستگار شد!» کلمهی رستگاری یعنی خلاص شدن، رها شدن و یا آزاد شدن از چیزی یا یک موقعیت بد، در حالی که کسی دیگر برای آزادی و رهایی شما چیزی را پرداخت کرده است. یعنی شما به کمک شخص دیگری از آن موقعیت بد، نجات پیدا کردید. این دقیقا همان کاری است که خدا میخواهد برای ما انجام دهد. او میخواهد ما را نجات دهد. خدا می خواهد ما «رستگار» شویم.
سوال: «خدا میخواهد ما از چه چیزی نجات پیدا کنیم؟ او میخواهد ما را از چه چیزی برهاند؟»
خدا میخواهد ما را از گناه و تاثیری که گناه بر ما دارد برهاند. او میخواهد ما را از شر گناه نجات دهد تا دوباره بتوانیم به او نزدیک شویم. خدا برای ما شادی، آرامش، لذت و خوشی میخواهد. دقیقا به همین دلیل است که خدا یک نقشهی عالی برای نجات انسان از گناه و رستگاری او کشید. اما این بار این نقشه با طوفان و سیل شروع نشد، بلکه از طریق یک خانواده شروع شد.
قبلا گفتیم که ۱۱ فصل اول آفرینش پایهی اصلی عهد عتیق هستند. به این ۱۱ فصل اصطلاحا، åتاریخ نخستین یا اولیهی آفرینش» هم گفته میشود. ما باید این ۱۱ فصل را خوب یاد بگیریم تا بتوانیم بقیهی «کتاب مقدس» را هم درک کنیم. از فصل ۱۲ کتاب پیدایش به بعد اصطلاحا به « تاریخ پدران» تشبیه شده. به این معنی که خدا از تعداد زیادی از پدران ما استفاده کرد تا نقشهی نجاتش را عملی کند.
۲۰۰۰ سال قبل از اینکه مسیح به دنیا بیاید، در شهری به اسم « اور» که جنوب عراق کنونی است، مردی زندگی می کرد به نام اَبرام. او اولین پدری است که خدا برای نقشهاش انتخاب کرد. خدا به اَبرام گفت که سرزمین پدریاش را ترک کند و به جایی که خدا به او میگوید برود. پس اَبرام و همسرش «سارا» به حرف خدا گوش دادند و خانه خود را ترک کردند و با اینکه اصلا نمیدانستند باید به کدام سمت بروند، منتظر صدای خدا شدند. خدا هم آنها را هدایت میکرد. این آغاز نقشه نجات خدا برای انسان بود.
نقشههای خدا همیشه همینطوری شروع میشود. او کسی را انتخاب میکند، آن شخص به خدا گوش میدهد، به خدا اعتماد میکند و از او اطاعت میکند. به این ترتیب خدا میتواند از آن شخص استفاده کند برای انجام کارهای فوق العادهی خدا روی زمین.
خدا به اَبرام ۳ تا وعده یا قول خیلی بزرگ داد:
اول به او گفت: «اَبرام تو فرزندان و نوهها و نتیجههای بسیار بسیار زیادی خواهی داشت. آنقدر که نسل تو از تعداد ستارههای آسمان هم بیشتر میشوند.» دوم اینکه: «از طریق تو همهی مردم دنیا برکت دریافت خواهند کرد. در نسل تو اتفاقی میافتد که همهی مردم دنیا را شاد و رستگار میکند.» و سوم اینکه: «من به قوم تو و به فرزندان تو یک سرزمین جدید میدهم.» آنها اسم این سرزمین را «سرزمین وعده» گذاشتند.
به دلیل این همه وعدههای خوب، خدا به اَبرام یک نام جدید داد. نام جدید او «ابراهیم» بود، یعنی «پدر مِلَتها». اما وعدهی خدا برای ابراهیم و سارای کمی عجیب بود. چون آنها پیر بودند و هنوز هم فرزندی نداشتند. پس چطور بدون داشتن فرزند، ابراهیم میتوانست پدر ملتها باشد؟
اما برای خدا همه چیز امکان پذیر است. زمانی که ابراهیم ۱۰۰ ساله بود، خدا پسری به او و سارا داد. آنها نام او را« اسحاق» گذاشتند. یعنی « او می خندد». اما آنها نگفتند ببینید ما چه کردیم، آنها گفتند خدایا شکرت! ببینید خدا چه کارهای عظیمی میتواند انجام دهد.
چون ابراهیم و سارا ایمان قوی داشتند، به هر چیزی که خدا به آنها گفته بود اعتماد کردند. ایمان یعنی اینکه باور داشته باشیم خدا واقعا همان کسی است که خودش میگوید من هستم. و اینکه باور داشته باشیم خدا کاری را که قول داده انجام میدهد. یعنی به او اعتماد کامل داشته باشیم. مثل سارا و ابراهیم که تنها و تنها به خدا اعتماد کردند.
درس ششم
راهنمای درس ششم برای بزرگترها را اینجا پیدا کنید.
(پیدایش ۱۲: ۲۱)دعوت خدا از ابراهیم
برای خواندن این فصل از کتاب مقدس میتوانید هم به “مجله سبزک” و هم به بخش “کتاب مقدس” در همین وبسایت بروید.
خدا به ابراهیم گفت که خانهی خود را ترک کن و به جایی که من به تو میگویم برو.
همچنین خدا یک قول بسیار بزرگ به ابراهیم داد. او به ابراهیم گفت که از او نسل بسیار بزرگی به دنیا خواهد آمد. پس ابراهیم به خدا اعتماد کرد. او خانهی خود را ترک کرد. با اینکه نمیدانست خدا او را به کجا میفرستد، اما او به خدا کاملا اعتماد داشت.
با هم صحبت کنیم!
۱- خدا از ابراهیم چه درخواستی کرد؟
۲- اگر شما به جای ابراهیم بودید، چه میکردید؟